اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دشت

نویسه گردانی: DŠT
دشت . [ دَ ] (اِخ ) از قرای اصفهان است . (معجم البلدان ). محله ای است مشهور در اصفهان . (فرهنگ فارسی معین ). قریه ای بود در سپاهان که اصل مولانا جامی از آنجا بود، و آنرا دردشت نیز گویند. (آنندراج ).قاضی ابوبکر محمد پسر حسین پسر حسن ... پسر جریر سوید دشتی بدان منسوب است . (از برگزیده ٔ مشترک یاقوت ، ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ). و رجوع به دردشت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ساده دشت . [ دَ / دِ دَ ] (اِ مرکب ) ۞ کنایه از عالم ملکوت و جبروت است و آن مجرد بود از اجسام . (برهان ) (انجمن آرا) || کنایه از فلک اطلس...
سیاه دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . دارای 155 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ اشک . محصول آنجابرنج و...
سیاه دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مایوان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 130 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، مختصر انگ...
دشت نورد. [ دَ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دشت نوردنده . آنکه بیابان می پیماید. (ناظم الاطباء). دشت پیما. دشت سیر. دشتگرد : سخت سوزنده دل و دشت نورد ...
دشت گور. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 294 تن . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ ...
دشت کوچ . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 299 تن . آب آن از رودخانه ٔ شور. محصول آنجا غلات است . (...
دشت ماله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شب آهنگ . مرغ حق . بیل باقلی . ابوحکب . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شب آهنگ شود.
لیلم دشت . [ لی ل َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل ، واقع در 6000گزی جنوب خاوری بابل و 1000گزی خاور راه شوسه ٔ باب...
دشت نسا
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.