میمنه دار. [ م َ م َ / م ِ م َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ میمنه . محافظ و مراقب جناح راست لشکر. سردار میمنه ٔ لشکر و جناح راست سپاه . فرمان...
ناخنه دار. [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که به ناخنه مبتلاست . که در چشم ناخنه دارد. || چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه ...
ناخوش دار. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) در تداول ، که بیماردار است . که بیمارداری می کند. که پرستاری بیماری بعهده ٔ اوست .
نام صنف مشاورین در زمان هخامنشیان بوده است که به درباریان مشاوره می دادند.
درزبان گیلکی به تیرهای برق از جنس چوب گفته می شد
علوفه دار. فرهنگ پهلوی، فرهنگ واژه باب ابوالقاسم پرتو