اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعوا

نویسه گردانی: DʽWʼ
دعوا. [ دَع ْ ] (ع ، اِمص ) دعوی ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . پرخاش . (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست ، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصومت . نزاع . جدال . جنگ . (ناظم الاطباء). معارضه و مکابره و مشاجره و نزاع ، اعم از آنکه لفظی باشد یا به ضرب و جرح نیز برسد. (فرهنگ لغات عامیانه ). || جنگ و ستیز لوطیان و جاهلان محل با چاقو و کارد و چوب و نظایر آن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- امثال :
اﷲساخلاسون دعوا نمی خواهد ؛ اﷲساخلاسون در ترکی به معنی خدانگهدار است که گاه ِ جدا شدن از دوستان و کسان گویند. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به دعوی شود.
دعوا بی نان و حلوایش نمی شود ، نظیر و به معنی : دبه بی روغنش نمی شود. (فرهنگ عوام ).
دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود . رجوع به لحاف شود.
- دعوا انداختن ؛ بجنگ واداشتن . به نزاع واداشتن دو خروس یا دو گاو یا دو قوچ یا دو بچه را.
- دعوا راه انداختن ؛ سبب جنگ و جدال شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دعوا مرافعه ؛ جنگ و جدال و خصومت بر سر چیزی .
- دعوا مرافعه کردن ؛ جنگ و جدل و خصومت بر سر چیزی کردن .
|| تظلم . داوری . دادخواهی . و رجوع به دَعْوی ̍ و دعوی [ دَع ْ ] شود : طلب و دعوائی که فیمابین عمله ٔ دفتر بوده باشد در حضور مشارالیه [ ناظر دفترخانه ٔ همایون اعلی ] باید قطع شود. (تذکرة الموک چ دبیرسیاقی ص 36). چنین دستور بوده که دعواهای کم تا پنج تومانی الی دوازده تومان را... داروغه احضار، و زیاده بر این را دیوان بیگی احضار می نموده . (تذکرة الملوک ص 48). بعهده ٔ مشارالیه [ میراب دارالسطنه ٔ اصفهان ] است هر گونه گفتگوئی و دعوائی که بخصوص حقابه ٔ ارباب و رعایای هر محل با یکدیگر داشته باشند. (تذکرة الملوک ص 50).
- دعواهای حسابی عرفی ؛ داوری ها و نزاعهای مربوط به امور مالی و عرفی . مقابل داوریهای مالی شرعی : دو روز دیگر از روزهای هفته در خانه ٔ خود به دعواهای حسابی عرفی میرسید [ دیوان بیگی ] . (تذکرة الملوک ص 13).
- دعواهای شرعی ؛ تظلم ها و داوریهای مربوط به شرع : مشارالیه [ شیخ الاسلام دارالسطنه ٔ اصفهان ] در خانه ٔ خود به دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات میرسید. (تذکرة الملوک ص 3).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه از اوستایی دَئیوی daivi ساخته شده و در عربی نیامده است. در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، واژه های دعوت (فراخوانی) و دعوی (ادعا) آمده است و در فره...
دعواء. [ دُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دَعی ّ است به معنی دعوت شدگان به طعام . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دعی شود.
دعوا کردن . [ دَع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنان درشت گفتن . پرخاش کردن . سرزنش کردن . رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن . ستیزه کردن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دعوا کردن. شروع به دعوا کردن
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.