دک
نویسه گردانی:
DK
دک . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دک . [ دَ] (اِخ ) دهی از دهستان قصرقند شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و لبنیات و برنج است . (از فرهن...
دک دک . [ دِ دِ ] (اِصوت ) حکایت حالت انقباض و انبساط بدن از سرما. لرزیدن بدن بشدت و سختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).- دک دک (دیک دیک ...
دک دک . [ دِ دِ ] (ع اِ صوت ) اسم صوتی است که بدان خروس را زجر کنند. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
دک زده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شخصی را گویند که چارضرب زده باشد و یعنی ریش و بروت و مژه و ابرو را در هم تراشیده باشد. (برهان ) (آن...
دک شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، رفتن به نهانی . رفتن به خفا و نهانی . بی اطلاع دیگران بشتاب و سرعت رفتن چنانکه هیچ کس نبیند...
کلیج دک . [ک َ دَ ] (اِ) زاغچه . کلاغ خرد با پر سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کَلیجدَک در تداول عامه ٔمردم گناباد بر نوعی زاغ اط...
دک زدن . [دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گدایی کردن . کدیه . (برهان ).
دک زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن بدن خواه از سرما یا خوف یا در طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دک ِدِک لرزیدن .
دک زدن .[ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) چهارضرب زدن ، یعنی ستردن موی ریش و بروت و ابرو و مژه . و اینجا زدن معنی بریدن دارد یا چنانکه در ریش معمول...
دک کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود ...