اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل

نویسه گردانی: DL
دل . [ دَ ] (اِ) به هندی دریا را گویند. (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
دلنواز
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دارای دل دلیر و بی باک ، شجاع دل ؛ ژین همان تغییر یافته ژیان است که توصیفیست برای شیران درنده ، خشمگین و بی باک
دل زنش : ضربان قلب ، تپش دل ،
قوی دل /qavidel/ (صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] دلیر؛ پردل. فرهنگ فارسی عمید.
فیل دل . [ دِ ] (ص مرکب ) پیل دل . (فرهنگ فارسی معین ). شجاع . دلیر. قویدل .
گرم دل . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق سوخته . (آنندراج ). در برهان بصورت جمع گرم دلان آمده است . عاشقان و دلسوختگان . || قوی دل . پشت ...
صاف دل . [ دِ ] (ص مرکب ) صاف درون . صاف ضمیر. بی غل و غش . بی آلایش . رجوع به صاف درون و صافی دل و صافی ضمیر شود.
صبح دل . [ ص ُ دِ ] (ص مرکب ) مردم صاف دل و روشن ضمیر و متقی و پرهیزکار باشد. (برهان ) : گفتمش ای صبحدل ، سکه ٔ کارم مبرزرّ و سر اینک ز من ، س...
سخت دل . [ س َ دِ ](ص مرکب ) کنایه از بی مهر و سنگدل . (آنندراج ). ظالم .(مجموعه ٔ مترادفات ص 241). غلیظ القلب : دلیری سیه نامه ای سخت دل ز ناپ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۴۳ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.