اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دم

نویسه گردانی: DM
دم . [ دَم م ] (ع مص ) طلا کردن و مالیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).طلا کردن به هر لون که بود. (تاج المصادر بیهقی ). || خانه را به گچ اندود کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رنگ کردن جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قیر مالیدن کشتی را. || طلا کردن دمام را بر چشم خانه . || هموار و برابر کردن زمین را. || سخت شکنجه دادن کسی را. || زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکستن سر کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتافتن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هلاک کردن و نیست گردانیدن قوم را. || خاک انباشتن کلاکموش سوراخ خود را و برابر گردانیدن آن را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برجستن اسب نر برماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || هموار کردن و برابر ساختن بر سماروغ خاک را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مجهولاً) آگنده و گرانبار گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گرگ دم . [ گ ُ دُ ] (اِ مرکب ) عمودالصبح . ذنب السرحان . دم گرگی . صبح کاذب .
نیم دم . [ دَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) لحظه ای .لختی . نفسی . لمحه ای . مهلتی به غایت اندک . زمانی بسیار کم : دریاب عیش صبحدم تا نگذرد بگذر ز غم ...
دم کردنی گیاهی برای مصارف دارویی(herb tea)
اندازه گیری و نگاشتن ظرفیت تنفسی شش‌ها (اسپیرومتری)
گنده دم . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) بَخِر. آنکه دهان او بوی بد دهد.
دُ. دنبالچه به گویش کازرونی(ع.ش)
کلته دم . [ ک َ ت َ / ت ِ دُ ] (ص مرکب ) بریده دم . (از غیاث ). کوتاه دم . قصیرالذنب . (فرهنگ فارسی معین ) : می پیچ و می کش از غم چون مار کلته ...
طاوس دم . [ وو دُ ] (ص مرکب ) که دمی چون طاوس دارد : ز حلق خروسان طاوس دم فروریخت در طاسها خون خم .نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۹ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.