دوتا. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوعدد. (یادداشت مؤلف ). دودانه . (یادداشت مؤلف ).
-
دوتا کعبتین ؛ شب و روز. (ناظم الاطباء).
-
زلف دوتا ؛ زلفین . دو رشته ٔ زلف . زلف دوتو
: رایگان مشک فروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند.
منوچهری .
کس نیست که آشفته ٔ آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست .
حافظ.
نامه ٔ تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند.
حافظ.
دست در حلقه ٔ آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد.
حافظ.
به زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوکوارانند.
حافظ.
|| مضاعف . (ناظم الاطباء).ضعف . (زمخشری ). دوچندان . دوچند. دوبرابر. (یادداشت مؤلف ). || دورنگ . منافق . جدا. ناهمرنگ . خلاف یکرنگ و یکرو و یکدل . ناموافق . (از یادداشت مؤلف ). ناهم آهنگ
: با دوستان شاه جهان خواجه یکدل است
با دشمنان او همه ساله دلش دوتاست .
فرخی .
وآنکه دوتا باشد با تو به دل
تا دل فرزندان با او دوتاست .
فرخی .
ترا بدان خوانده ام از همه ٔ مقدمان لشکر که مردی دوتا نیستی و صلاح کار راست و درست بازنمایی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
628).
بر من ز تو جور و تو بدان راضی
با من تو دوتا و من به دل یکتا.
مسعودسعد.