دور
نویسه گردانی:
DWR
دور. [ دَ ] (ع مص ) گردیدن چیزی و برگشتن بر آنجا که بود. (از اقرب الموارد). گردش کردن و گردیدن . (ناظم الاطباء). چرخیدن . گرد گردیدن . گشتن . (یادداشت مؤلف ). چرخ زدن هر چیز مطلقاً. (لغت محلی شوشتر). گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گرد گشتن . (غیاث ) (ترجمان القرآن جرجانی ). گشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || مبتلا به علت دوار کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حساب دورو وصایا. [ ح ِ ب ِ دَ رُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بخشی از علم حساب در نزد مسلمانان بوده که از جبر و مقابلت سرچشمه گرفته است ، ...
خط دور کسی کشیدن . [ خ َ دَ / دُو رِ ک َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کسی را استثناء کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
و یا "دستی به دور از آتش داشتن" کنایه به ندانستن درد یا مشکل دیگران است ... مانند کسی که از آتش به دور می باشد و درد کسانی را که گرفتار سوخت...
دوور ( duvar ) : در گویش لری ممسنی به معنی دختر