دوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی . (لغت محلی شوشتر). بعد. (آنندراج ). سحق . (دهار). طرح . (دهار). شطط. (ترجمان القرآن ). جنابة. شَطاط. نیة. تعس . صقب . سَاءْوْ. هلیان . شطاف . شعب . شطة. شطاطة. شغر. ریم . شقة. شزن . تعادی . عداء. عادیة. نطو. غربة. غرب . عران . عزلة. هوب . شمم . شوهة. نرهة. (منتهی الارب )
: نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود.
نظامی .
هرسخنی کز ادبش دوری است
دست بر او مال که دستوری است .
نظامی .
-
امثال :
دوری و دوستی . (امثال و حکم دهخدا).
-
دوری دادن ؛ دور ساختن . دور کردن . (یادداشت مؤلف )
: ازین صنعت خدا دوری دهادت
خرد زین کار دستوری دهادت .
نظامی .
|| فاصله . بین . بون . میانه . میان . مسافت . (یادداشت مؤلف ). مسافت و بعد زیاد. (ناظم الاطباء).
-
دوریهای سه گانه ؛ ابعاد ثلاثه . سه دوری : طول و عرض و ارتفاع (عمق ). (یادداشت مؤلف ).
-
سه دوری ؛ ابعاد ثلاثه .دوری های سه گانه . (یادداشت مؤلف )
: سه خط زآن سه جنبش خریدار شد
سه دوری در آن خط گرفتار شد.
نظامی .
چو گشت آن سه دوری ز مرکز عیان
تنومند شد جوهری در میان .
نظامی .
|| مفارقت و جدایی و مهجوری . (ناظم الاطباء). هجر. جدایی . هجران . فراق . هجرت . (یادداشت مؤلف )
: چو بر دل چیره گردد مهر جانان
به از دوری نباشد هیچ درمان
بسا عشقا که از دوری زدوده ست
چنان کز اصل گویی خود نبوده ست .
(ویس و رامین ).
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری .
سعدی .
با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش نظرت مردن بهتر که ز هجرانت .
سعدی .
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری .
سعدی .
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیارای باد شبگیری نسیمی زآن عرق چینم .
حافظ.
دوری ز برت سخت بود سوختگان را
صعب است جدایی بهم آموختگان را.
؟
-
امثال :
دوری ز کسی کز او نیاسایی به در صحبت او عمر نفرسایی به .
؟ (ازآنندراج ).
-
دوری نمودن ؛ حذر کردن و نفرت نمودن . (ناظم الاطباء).
-
دوری و دوستی ؛ پرهیز کردن از حضور به منظور بقاء دوستی
: صلح و صفا نتیجه ٔ دوری و دوستی است
از مهر در مقابل مه را رسد ضیا.
اثر (از آنندراج ).
|| غیبت . || ریاکاری . (ناظم الاطباء). اما در معنی اخیر ظاهراً تبدیل شده ٔ دورویی باشد. (یادداشت لغتنامه ).