اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوع

نویسه گردانی: DWʽ
دوع . [ دُ وَ ] (ع اِ) ج ِ دوع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به دوع شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دوع . [ دَ ] (ع مص ) جهان و دوان و شتابان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دوع . (ع اِ) ماهی سرخ و خرد به قدر انگشت .ج ، دُوَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دوا. [ دَ ] (ع اِ) دواء. دارو. اِساء. ج ، ادویه . آنچه بدان مریض را معالجه کنند. (یادداشت مؤلف ). دارو و هرچه بدان بیماری و ناخوشی را چاره ...
دواء. [ دَ ] (ع اِ) دارو. (منتهی الارب ). ج ، ادویه .(مهذب الاسماء). دوا. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان معالجه کنند. (از اقرب الموارد). دارو و چ...
دواء. [ دَ / دِ ] (ع مص ) مداواة. (منتهی الارب ). رجوع به مداواة و مداوا شود.
دواء. [ دَوْ وا ] (ع ص ) دوات فروش . (یادداشت مؤلف ).رجوع به دوات شود.
بی دوا. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +دوا = دواء) بدون دوا. (ناظم الاطباء). بی دارو. که دوا ندارد: بی دوا و غذا؛ بی دارو و خوراک . (یادداشت مؤلف ). ...
دوا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دوا خوراندن . دارو خورانیدن . || نوشابه دادن . مسکر خوراندن . || مسموم کردن . سم خورانیدن . سم دادن . (یادداش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.