دولت آبادی .[ دَ ل َ ] (اِخ ) حاجی میرزا یحیی دولت آبادی متولد
1279 هَ .ق . و متوفای
1318 هَ .ش . شاعر و نویسنده و از پیشقدمان فرهنگ نوین در ایران و مؤسس مدرسه ٔ سادات بود و در انجمن معارف و انجمن مکاتب ملیه ٔ ایران عضویت داشت و چندی نماینده ٔ مجلس بود. کتاب علی او درشرعیات سالها در مدارس تدریس می شد. در سال
1336 هَ .ش . وزارت فرهنگ جشن شصتمین سال تأسیس مدرسه ٔ سادات و تجلیل از مقام بانی آن را برپا نمود. کتاب تاریخ معاصر (یا حیات یحیی ) از آثار اوست . (از دایرة المعارف فارسی ). او شعر نیز می گفت و قطعه ٔ زیر از اوست :
«مادر!»
مادری بود پریشان احوال
عمر او بود فزون از پنجاه
زن بی شوهر واز حاصل عمر
یک پسر داشت شرور و بدخواه ...
دیده بود او به بر مادر پیر
یک گره بسته ٔ زر گاه بگاه
شبی آمد که ستاند آن زر
بکندصرف عملهای تباه
مادر از دادن زر کرد ابا
گفت رو رو که گناه است گناه ...
حمله آورد پسر تا گیرد
آن گره بسته ٔ زر خواه نخواه
مادر از جور پسر شیون کرد
بود از چاره چو دستش کوتاه
پسر افشرد گلوی مادر
سخت چندان که رخش گشت سیاه
نیمه جان پیکر مادر بگرفت
بر سر دوش ، بیفتاد به راه
برد در چاه عمیقی افکند
کز جنایت نشود کس آگاه
شد سرازیر پس از واقعه او
تا نماید به ته چاه نگاه
از ته چاه به گوشش آمد
ناله ٔ زار حزینی ناگاه
آخرین گفته ٔ مادر این بود:
«آخ فرزند نیفتی در چاه !»