ده
نویسه گردانی:
DH
ده . [ دَ هِن ْ ] (ع ص ) رجل دَه ، مرد زیرک . (منتهی الارب ). || تیزفهم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
ده دلی . [ دَه ْ دِ ] (حامص مرکب ) پریشان حالی . پریشان خاطری . اضطراب و دلواپسی . تشویش و نگرانی . (یادداشت مؤلف ) : تا از هر جانب دوستان شاد...
ده دو. [ دَه ْ دُ ] (اِ مرکب ) دو قسمت از ده قسمت چیزی . دو عشر. نفعی است معین که سوداگران با هم دارند. (لغت محلی شوشتر).
ده رش . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 15هزارگزی شمال کوزران . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چاه تأ...
ده ریز. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برد بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 8هزارگزی شمال اشترنیان دارای 381 تن سکنه است . آب...
ده زن . [ دِه ْ زَ ] (اِ مرکب ) زن که از ده باشد. زن روستایی . (یادداشت مؤلف ).
ده تل . [ دِه ْ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار. واقع در 49هزارگزی شمال خاور بستک . سکنه ٔ آن 557 تن . آب آن از ...
ده پره . [ دَه ْ پ َرْرَ / رِ ] (ص نسبی ) دارای ده پر. دهبرج . فیروزآبادی در کلمه ٔ دهبرج می نویسد معرب ده پر است یعنی صاحب ده پر؛ ولی نمی نو...
ده چل . [ دِه ْ چ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 12هزارگزی شمال قلعه ٔ کلات مرکز دهستان . دا...
ده آیت . [ دَه ْ ی َ ] (اِ مرکب ) دایره ٔخرد که در قدیم در قرآنها به هر ده آیت نشانه ای از طلا و غیره می کردند و حالا بر هر آیت می سازند. (از ...
ده آقا. [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرقان شهرستان ساوه که نام قدیمی آن پوانک است . آب آن از قنات . سکنه ٔ آن 139 تن می باشد. در یکهزا...