اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دهستان

نویسه گردانی: DHSTAN
دهستان . [ دِ هَِ ] (اِخ ) شهری در طبرستان . (ناظم الاطباء). نام شهری است که اکنون استرآباد گویند از حدود گرگان تا خوارزم . (انجمن آرا) (آنندراج ). ناحیتی است [ به دیلمان ] و مر او را رباطی است با منبر و جایی با کشت و برز بسیار است و سوادی بسیار و ثغر است بر روی غور و گور علی بن سگزی آنجاست . (حدود العالم چ ستوده ص 144). در پنجاه فرسخی شمال آبسکون و چهار منزلی گرگان شهر و محلی بوده در ولایتی به همین نام حمداله مستوفی در نزهةالقلوب آرد: دهستان از اقلیم چهارم است ... ناحیه ای است که متصل به جرجان و در کنار دریای خزر بوده . یاقوت آن را به کسر دال ضبط کرده ؛ شرقشناسان آن را مشتق ازنام طایفه ٔ داها ۞ می دانندو بنابراین باید به فتح دال باشد. (از حاشیه ٔ فیاض بر تاریخ بیهقی ص 135). مهمترین آبادی دهستان آخور نام داشته . مقدسی آن را شهرستانی مشتمل بر 24 دهکده شمرده است و گوید بزرگترین آبادیهای گرگان است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 405). سابقاً یکی از دو ناحیه ٔ استرآباد در شمال بوده شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر وقسمتی از ناحیه ٔ فعلی شمال اترک ، مسکن طوایفی موسوم به دَه ْ و مرکز آن شهر آخور بوده . در این ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده می شود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و فعلا بایر است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 305 - 304) :
اباشاه شهر دهستان تخوار
که در چشم او بد بداندیش خوار.

فردوسی .


دهستان و گرگان و آن بوم و بر
بگیرد برآرد به خورشید سر.

فردوسی .


سپهبد به نزدیک ایران کشید
سپه را به نزد دهستان کشید.

فردوسی .


همیدون از خراسان و دهستان
ز شیراز و سپاهان و کهستان .

(ویس و رامین ).


استادم منشورها نسخت کرد و تحریر آن من کردم دهستان به نام داود و... امیر آن را توقیع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). لشکر قوی به دهستان فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 379). و رجوع به فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
دهستان . [ دِ هَِ ] (اِ مرکب ) مجموع چندین ده و قریه و جایی که دارای دهات چند باشد. (ناظم الاطباء). دهستان در مقابل شهرستان . (از غیاث ). خ...
دهستان . [ دِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 69هزارگزی شمال باختری حاجی آباد. سکنه ٔ آن 696 ت...
دهستان . [ دِ هَِ ] (اِخ ) نام یکی از قصبات تابع بادغیس . (نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 188).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.