دهن
نویسه گردانی:
DHN
دهن . [ دَ هَِ ] (ع ص ) چرب و روغن مالیده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شیرین دهن . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) شیرین دهان . (یادداشت مؤلف ). آنکه در دهان وی حلاوت باشد. (ناظم الاطباء). || آنکه با حلاوت سخن گوید. (نا...
نوشین دهن . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) نوشین دهان .
دهن فرهنگ ؛ جایی را میگویند که از کاریز آب به روی زمین آید. (برهان )
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اسلیم، نقشمایه در تذهیب و نقش قالی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دهن بسته . [ دَ هََ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دهان وی بسته باشد. || غیرناطق . || حیوان . (ناظم الاطباء).
دهن اژدر. [ دَ هََ اَ دَ ] (ص نسبی ) شلواری که دهانه ٔ پاچه ها فراخ تر از قسمت زبرین باشد. (یادداشت مؤلف ).
دهن دریده . [ دَ هََ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که دهان وی دریده باشد : بر پسته که شد دهن دریده عناب ز دور لب گزیده . نظامی . || کنایه است ...