ده و گیر. [ دِ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد. (ناظم الاطباء). دادن و ستدن . بده و بگیر. (از شرفنامه ٔ منیری ). || ده و دار. (ناظم الاطباء). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده . همهمه و غلغله ٔ جنگ
: ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد.
اسدی .
دو لشکر برآمیخت از چپ و راست
ده و گیر پرخاشجویان بخاست .
اسدی .
شه به نازو نشاط شد مشغول
کز ده و گیر گشته بود ملول .
نظامی .
و رجوع به ده و دار شود.