اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیلم

نویسه گردانی: DYLM
دیلم . [ دِ ل َ ] (اِخ ) دیلمان . نام شهری است از گیلان و موی مردم آنجا پیچیده و مجعدمی باشد و بیشتر حربه ٔ ایشان تبر هیزم شکنی و زوبین است که نیزه ٔ کوچک باشد. (برهان ). بمعنی دیلمان . (جهانگیری ). شهری است از ولایت گیلان که موی مردم آنجا اغلب مجعد است و بیشتر حربه ٔ آنها تیر و زوبین است . (آنندراج ). نام ملکی است که موی مردم آنجا مجعد باشد. (غیاث اللغات ). دیلم یا دیلمان ، نامی که اصلاً به قسمت کوهستانی ولایت گیلان بین قسمت ساحل بحر خزر و قزوین اطلاق می شده است ولی با فتوحات دیلمیان بعضی از نواحی مجاور را نیز در برگرفته است ، چنانکه در دوره ٔ اقتدار آل بویه در قرن چهارم هجری ولایت دیلم همه ٔ گیلان ونیز طبرستان و جرجان و قومس را شامل میشده است . از شهرهای عمده ٔ دیلم رودبار و بروان را نام برده اند که محل هیچیک معلوم نیست . (از دائرة المعارف فارسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بارس دیلم . [ ] (اِخ ) سپهسالار امیر طاهر بوعلی به سیستان بود. رجوع به تاریخ سیستان صص 333-335 شود.
بندر دیلم . [ ب َ دَ رِ دِ ل َ ] (اِخ ) از بنادر خلیج فارس و در جنوب خوزستان واقع است . رجوع به دیلم شود.
جبال دیلم . [ ج ِ ل ِ دَ ل َ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ کوهستانی است که در تقسیمات جغرافیائی قدیم جزء اقلیم چهارم بوده است . رجوع به مقدمه ٔ اب...
دیلم بالا. [ دَ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . در 27 هزارگزی جنوب دزفول و 20 هزارگزی جنوب باخت...
دیلم پائین . [ دَ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . در 29 هزارگزی جنوب دزفول و 20 هزارگزی جنوب باخ...
دیلم دستجردی . [ دَ ل َ م ِ دَ ج ِ ] (اِخ ) محمد دیلم دستجردی یکی از اکابراصفهان بوده است . (از کتاب ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
لشکرستان دیلم . [ ل َ ک َ س ِ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به لشکرستان بن ابی جعفرالدیلمی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ Iran
0
0

فعل دی در سانسکریت به معنی خراب کردن آمده است، لذا این کلمه را می توان ریشه واژۀ دیو شمرد. چه مصداق این مفهوم را در تعریف فردوسی از دیو در می یابیم:
"تو مر دیو را مردم بد شناس کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس"
محمد جواد مشکور در کتاب ایران در عهد باستان هیئت قدیمی نام دیلم را به صورت دیلوم آورده است. از اینجا می توان علی القاعده ریشه سانسکریتی- اوستایی دِیر- وم را برای آن قائل شد یعنی جایگاه یا شخص منسوب به استواری و نیرومندی و محکمی و پرزوری چه ریشه این کلمه به شکل dhira در سانسکریت موجود است. لابد از این ریشه است نام میله و اهرم مقامی که در فارسی دیلم گفته میشود. تبدیل حرف "ر" اوستایی دِیروم به "ل" پهلوی دیلوم (دیلم) روی قاعده است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.