اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیم

نویسه گردانی: DYM
دیم . [ دَ ] (ص ، اِ) زراعتی که از باران آب خورد. دیمه و دیمی نیز گویند. دمه . غثری . عذی . عثرة. بخسی . کشت از باران آب خورده . (یادداشت لغتنامه ). زرع دیمی . مقابل آبی یا مسقوی . (یادداشت دهخدا). پاریاب . فاریاب . نوعی زراعت در نواحی کم آب که بدون آبیاری و مستقیماً بوسیله ٔ باران بعمل می آید. این نوع زراعت در مناطق سردسیر در سرزمینهایی قرین موفقیت است که بارش سالیانه آنها میان 25 تا 50 سانتیمتر باشد. در سرزمینهای مناطق گرمسیر که شرایط اقلیمی سبب تبخیر سریع رطوبت میشود اگر بارش سالیانه تا حدود 76 سانتیمتر باشد زراعت دیم میتوان بعمل آورد. در زراعت دیم نباتاتی میتوان کشت کرد که در برابر کم آبی مقاوم باشند (مانند گندم ، جو، ذرت ، چاودار، سیب زمینی ، پنبه و علوفه ). در زراعت دیم زمین را معمولاً یکسال در میان کشت می کنند ولی شخم و از بردن قشرهای سخت [ که پس از بارندگی یا آبیاری روی زمین تشکیل میشود] همه ساله و بعد از هر بارندگی تکرار میشود تا آب باران دوساله برای تولید محصول در یک سال بمصرف برسد.روشهای زراعت دیم نسبت به نوع خاک اقلیم و نباتات متفاوت اند ولی احتمالاً نیمی از زمینهای زراعتی جهان بطور دیم زراعت میشوند. در غالب نقاط ایران مقدار محصول زمینهای دیمی بیش از مقدار محصول زمینهائی است که آبیاری میشوند. در سال 1341 قریب 3/9 میلیون هکتار از اراضی زراعتی ایران زیر کشت دیم بوده است در مقابل 2/3 ملیون هکتار زیر کشت آبی و 11/8 ملیون هکتار زمینهایی است که پس از برداشت محصول مدتی در آن زراعت نمیکنند (آیش ). (از دایرة المعارف فارسی ). || مزید مؤخر امکنه : سرخ دیم . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دیم . (اِ) ۞ روی و رخساره باشد و بعربی خد گویند. (برهان ). روی را گویند. (جهانگیری ). رخسار. (اوبهی ). روی . رخ . رخسار. (صحاح الفرس ). صورت ر...
دیم . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ دیمة، باران پیوسته . (منتهی الارب ) : ابر خوانی کف او را بگه جود مخوان کز کف خواجه درم بارد و از ابر دیم . فرخی .ور ت...
دیم . [ دَ ] (ع مص ) پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ).
دیم . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند با 15 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
دیم دیم . (اِ صوت ) ساز در زبان اطفال . (یادداشت دهخدا).
دیم چه . [چ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش گتوند شهرستان شوشتر است . و از ده قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و 1300 تن سکنه دارد. (از فرهن...
دیم نوس . (اِخ ) لیم نوس . از مقربان اسکندر که نقشه ٔ خود را درباره ٔ قتل اسکندر با جوانی به نام نی کوماک در میان گذارد و جوان مزبور جریان ...
مانک دیم . (اِخ ) لقب سیدرضی ، از مانک به معنی ماه و دیم به معنی روی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کتاب النقض ص 442 و ما...
مانگ دیم . (اِخ ) مانک دیم . لقب سیدرضی . و معنی ترکیبی آن ماهرو و در بعضی نسخ این لغت نیامده است . (فرهنگ رشیدی ). معنی ترکیبی آن ماهروم...
دیم آباد. [ دَ ] (اِخ )دهی است از دهستان قره لر بخش میاندوآب شهرستان مراغه با 45 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.