دیودار
نویسه گردانی:
DYWDʼR
دیودار. [ وْ ] (نف مرکب ) دیودارنده . مردم دیوانه و مصروع . (برهان ) (ناظم الاطباء). مجنون . دیوانه . پری دار. مصروع . (یادداشت مؤلف ). آنکه دیو و شیطان در اندرون دارد.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
دیودار. [ وْ ] (اِ مرکب ) سرو هندی را نیز گویند و بعربی شجرةالجن خوانند و در اختیارات شجرةاﷲ نوشته اند و بعضی گویند درختی است مانند درخت کاج ...