گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذال نویسه گردانی: ḎʼL ذال . (ع اِ) خوج خروه . تاج خروس . خود خروه . عرف الدیک . و آن گوشتپاره ای سرخ است که بر سر خروس بود. ۞ فش خروس . (قاض یخان بدر محمد دهار). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی ذال ذال . (اِ) نام حرف نهم از حروف تهجی عرب و یازدهم از حروف فارسی است میان دال و راء و صورت آن این است (ذ) یعنی دال با نقطه ٔ فوقانیة :... ذال ذال . (ع مص ) سبک رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن . || شتاب رفتن . ذأل ذأل . [ ذَءْل ْ ] (ع مص ) ذألان . سرعت کردن . || سبک و نرم رفتن . خرامیدن . دلی ذال بیگ دلی ذال بیگ . [ دِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد با 210تن سکنه . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد ب... ضال ضال . (ع اِ) درخت که از آن کمان کنند. کُنار که از باران آب بخورد. کُنار دشتی یا درخت دیگر. کُنار. درخت کُنار دشتی . (منتخب اللغات ). میوه ... ضال ضال . (اِخ ) ذات الضال ؛ موضعی است . ضال ضال . [ ضال ل ] (ع ص ) گمراه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتخب اللغات ). گمره . غوی . تائه . بیراه . (دهار). بیره . ج ، ضالون (مهذب ... ضال ضال . [ ضال ل ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن معویةبن عبدالکریم ضال . وعلت اشتهار او بدین صفت آن است که در طریق مکه راه را گم کرد، نه اینکه در د... ذعل ذعل . [ ذَ ] (ع مص ) اقرار کردن پس از انکار. زال زال . (ص ، اِ) پیر فرتوت سفیدموی باشد. ۞ (برهان قاطع). و اکثر بر زن پیر اطلاق کنند. (آنندراج ). فرتوت و پیر سخت هرم بود. (فرهنگ اوبهی ) : ش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود