گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذئب نویسه گردانی: ḎʼB ذئب . [ ذَءْب ْ ] (اِخ ) یکی از صور فلکیة جنوبی که آن راسبع نیز نامند. السبع. ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ذئب الایل ذئب الایل . [ ] (ع اِ مرکب ) ۞ و شاید ذنب الایل ۞ ذافنی الاسکندرانی . رجوع به ذفنی و ذافنی الاسکندرانی شود. ابن ابی ذئب ابن ابی ذئب . [ اِ ن ُ اَ ذِءْب ْ ] (اِخ ) ابوالحرث محمدبن عبدالرحمن بن المغیرةبن الحرث بن ابی ذئب قرشی عامری مدنی . یکی از مشاهیر ائمه ٔ فق... ذئب ابن جحن ذئب ابن جحن . [ ] (اِخ ) (آل ِ...) یا ذئب ابن حجن . این نام در شعری منسوب بعبد المسیح خواهرزاده ٔ سطیح آمده است : اتاک شیخ الحی ّ من آل ... ضئب ضئب . [ ض ِءْب ْ ] (ع اِ) دابه ای است دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر است . (فهرست مخزن الادویه ). || دانه ٔ مروارید. (منتهی الارب ). ذیب ذیب . (ع اِ) ذئب . گرگ . ج ، ذیاب . || (اِخ ) ذیب . الذیب ، سبع. السبع و آن صورتی از صور فلکیه است . ۞ در نیم کره ٔ جنوبی و آنرا پنجاه و یک... ذیب ذیب . [ ذَ ] (ع اِ) عیب . آهو. ذیم . ذیب ذیب . (اِخ ) جایگاهی است در دیار بنوکلاب . ذیب ذیب . (اِخ ) دیب . دیو. ذیبة. جزیرة. رجوع به ذیبة المهل و دیبجات و سرندیب شود. ضیب ضیب . [ ض َ ] (ع اِ) ضئب . جانورکیست دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر. || حَب ّ لؤلؤ. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ٔ مروارید. (منتهی ال... زیب زیب . (اِ) زیبایی و خوبی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27). زینت و نیکویی و آرایش باشد. (برهان ). خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود