اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذر

نویسه گردانی: ḎR
ذر. [ ذَ ] (ع فعل امر) مفرد فعل امر از وذر. ۞ مان . بمان . دَع . بگذار. بهل : ذرنی و من خلقت وحیدا. (قرآن 11/74). قل اﷲ، ثم ذرهم . (قرآن 91/6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
به عقیده مسلمان‌ها عالم ذر یا روز اَلَست، زمانی است که خداوند پیمانی از انسان برای گواهی دادن بر یگانگیش گرفته‌است. محتویات [نمایش] عالم ذر در ق...
ضر. [ ض َرر / ض ُرر ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مضرّت . || سختی . (مهذب الاسماء). بدحالی . ضَرّاء. || زیان . (مهذب الاسماء...
ضر. [ ض َرر / ض ُرر ] (ع مص ) گزند رسانیدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). گزند کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || زن خواستن بر زن پیشین . (...
ضر. [ ض ُرر ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ).
ضر. [ ض ُ رر ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || سختی . (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). بدحالی . || لاغری . (منتهی الارب ) (منت...
ضر. [ ض ِرر / ض ُرر ] (ع اِمص ) جمع میان دو زن .اسم است مضارة را، یقال : تزوّج علی ضِرة و ضُرة؛ ای مضارة ای جمع بین امرأتین او ثلاث . (منتهی...
ظر. [ ظِرر ] (ع اِ) اُظرور. سنگ یا سنگ گرد تیزاطراف . ج ، ظِرار، ظِرّار.
ظر. [ ظَرر / ظُرر ] (اِخ ) نام آبی است .
زر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی...
زر. [ زِ ] (اِ) ازگیل . (در طوالش ). رجوع به ازگیل شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 235 شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.