اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذر

نویسه گردانی: ḎR
ذر. [ ذَ ] (ع فعل امر) مفرد فعل امر از وذر. ۞ مان . بمان . دَع . بگذار. بهل : ذرنی و من خلقت وحیدا. (قرآن 11/74). قل اﷲ، ثم ذرهم . (قرآن 91/6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خنجر زر. [ خ َ ج َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از سر زدن آفتاب باشد. || عمود صبح . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
خنگ زر. [ خ ِ گ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرمه زر. [ خ َ م َ زَ ] (اِخ ) نام ناحیتی است بنزدیک آمل بنابر قول ابن اسفندیار. رابینو آنرا «خرمه زر» آورده و می گوید آن با «هازمه زر» یا «ه...
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است . کنایت از آفتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).
بانه زر. [ ن ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سردشت و 2 هزاروپانصدگزی جنوب شوسه ...
تاج زر. [ ج ِ زَ ] (اِخ ) آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ).
تشت زر. [ ت َ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب جهانتاب . (برهان ) (آنندراج ). تشت زرین . آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) ...
خاص زر. [ زَ ] (اِ مرکب ) زر اعلاء. (ناظم الاطباء).
زر و سیم؛ طلا و نقره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ////////////////////////////////////////////////////////////////////// گوهَرِ مَعرِفَت آموز ک...
به ضم ز. دور زدن و گشتن در گویش کازرونی(ع.ش)
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.