اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذرق

نویسه گردانی: ḎRQ
ذرق . [ ذَ ] (ع مص ) سرگین افکندن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). فضله افکندن طیور. سرگین اوکندن مرغ . (زوزنی ). پیخال افکندن . ریخ زدن مرغ . اِذراق . || (اِ) بلغنی ذرق من قول ؛ ای طرف . (مهذب الاسماء) (لغت نامه ٔ اسدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زرق نمای . [ زَ ن َ ] (نف مرکب ) دربیت زیر از نظامی بمعنی به ظاهر حیله گر، نشان دهنده ٔمکر و فریب . دارای ظاهری فریبنده آمده : گفت کای ره ن...
پیرایه های چشمگیر ولی کم ارزش (فرهنگ فارسی امروز؛ غلامحسین صدری افشار، نسرین و نسترن حکمی). درخشش پارچه، کفش یا چیز دیگری یا با پولک یا با نخ های رنگی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زرق فروشی . [ زَ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل زرق فروش . ریاکاری . حیله گری : سیرم اززرق فروشی و نفاق عاشقی محرم اسرار کجاست . عطار.رجوع به ماده ٔ ...
زرق سجاده . [ زَ س َج ْ جا دَ / دِ ] (ص مرکب ) که عبادت از روی ریا و مکر کند. که به ریا و دروغ سجاده اندازد و نماز گزارد. ریاکار. زرق ساز : که ...
برق و زرق . [ ب َ ق ُ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) درخشش و تابندگی . تلألؤ. روشنی و ساختگی . (غیاث ). زرق و برق .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.