اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذری

نویسه گردانی: ḎRY
ذری ٔ. [ ذَ ] (ع اِ) ستر. پرده . حجاب . || گرداگرد سرای . (مهذب الاسماء). || پیشگاه . آستان در و نواحی آن . || آنچه بر باد داده شود. || بذر.تخم . || بالای هر چیز. || زرع ذری ٔ؛ کشت تخم انداخته . زمین بذرافشانده . || سرشک ریخته از چشم . ج ، اذراء. و رجوع به ذرء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
برنجک زری . [ ب ِ رِ ج َ ک ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی جامه ٔ سخت نازک با گلهای خرد زری که زنان از آن چارقد کردندی . قسمی جامه ٔ تن...
بنارس زری . [ ب َ رَ س ِ زَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی جامه با تارهای زر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
زری خوشکام یا زهرا حاتمی (زادهٔ :۱۳۲۶ خورشیدی در تهران)، بازیگر زن سینما و تلویزیون در سالهای قبل از انقلاب، همسر علی حاتمی کارگردان برجسته سینما و ما...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چاه قلعه زری . [ ق َ ع َ زَ] (اِخ ) شهرستان بیرجند که در 114 هزارگزی باختر شوسف و 15 هزارگزی جنوب باختری بصیران واقع شده . جلگه و گرمسیر اس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.