اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعت

نویسه گردانی: ḎʽT
ذعت . [ ذَ ] (ع مص ) خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خفه کردن . خَبَه کردن . سخت خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || مالیدن در خاک کسی را. || راندن . سخت راندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
ذات الشهور. [ تُش ْ ش ُ ] (ع ص مرکب ) آن زن که بحد زنان رسیده لکن خون نمی بیند. عده ٔ طلاق او در صورت آرمیدگی با زوج سه ماه هلالی است ...
ذات الحمات . [ ] یاقوت در شرح کلمه الحُنَبِطلة گوید: ماء لبنی سلول ، یردها حاج الیمامة و ایاها عنی ابن ابی حفصة و کان نعت ماکان بین الیمامة ...
ذات الحماط. [ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) یا روضة ذات الحماط، موضعی است ، بنواحی مدینة : و حلت بروضة ذات الحماطو غدر انها فائضات الجهام .
ذات الحمام . [ تُل ْ ح َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است میان اسکندریة و افریقیة. رجوع به افریقیه شود.در چهل فرسنگی مغرب مصر. (المرصع). و یاقوت گوید...
ذات الحمام . [ تُل ْ ح ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مکه و مدینه . || نام آبی بدیار قُشیر، نزدیک یمامة. || نام آبی جاهلی . به ضریّة.
ذات الحرمل . [ تُل ْ ح َم َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصع).
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َظَ ] (اِخ ) عقبه ای است میان مکه و جده . (المرصع).
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َ ظَ ] (اِخ ) رجوع به ثنیة ذات الحنظل در همین لغت نامه شود.
ذات الحومل . [ تُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصّع).
ذات الجنبی . [ تُل ْ جَم ْ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بذات الجنب .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.