ذعت
نویسه گردانی:
ḎʽT
ذعت . [ ذَ ] (ع مص ) خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خفه کردن . خَبَه کردن . سخت خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || مالیدن در خاک کسی را. || راندن . سخت راندن .
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ذات اشاجع. [ ت ُ اَ ج ِ ](ع ص مرکب ) یا غدد ذات الاشاجع. این کلمه در نصاب الصبیان چ برلین در قطعه ٔ ذیل که محرّمات گوسفند را گردکرده ، آمد...
ذات اطلاح . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است به شام و از آنجا تا بلقاء یکشبه راه است و گویند جائی است بدان سوی وادی القری . (المرصع). و مقریزی ...
ذات اغیال . [ ت ُ اَغ ْ ] (اِخ ) رودباری است به یمامة. (منتهی الارب ).
ذات ارحاء. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) قاره ای است که از آنجا سنگهای آسیا خیزد. (المرصّع).
ذات ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی است در باب القریتین براه مکه و آن قریه ای است طسم و جدیس را. یاقوت ازاصمعی و او از ابوعمروبن العل...
ذات اجدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیکی بدر که رسول اکرم صلوات اﷲ علیه هنگام رفتن بدر بدانجا نماز گزارد و عبیدبن حرث بن عبدالمطلب ...
ذات احدال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است براه مکه در وادی موسوم به صفرا. و در سیر، ذات اجدال آمده است با جیم معجمة.
ذات احفار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. و شاعر در وصف ابر گوید : القی علی ذات احفار کلاکله و شب ّ نیرانه و انجاب یأتلق .(المرصع).
ذات العجرم . [ تُل ْ ع ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است به بطحاءنزدیک قوافر و حنو. (المرصّع). یا نزدیک ذوقار. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 111 و معرب جوالی...
ذات العرار. [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر و عَرار گیاهی است خوشبوی .