اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعت

نویسه گردانی: ḎʽT
ذعت . [ ذَ ] (ع مص ) خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خفه کردن . خَبَه کردن . سخت خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || مالیدن در خاک کسی را. || راندن . سخت راندن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
ذات الرجع. [ تُرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صفت آسمان : و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع).
ذات الرضم . [ تُرْ رَ ](اِخ ) موضعی بنواحی وادی القری و تیماء. (المرصع).
ذات الرعد. [ تُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) جنگ . حرب . شر و شدّت . و در مثل است : جاءَ بذات الرعد و الصلیل ، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و...
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی است .
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) لقب معشوقه ٔ هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی است که بحسن و هنر و دانش و دهاء مشهور است . و نام او خنث است و لقب ذات ...
ذات الخیم . [ تُل ْ خی ی َ ](اِخ ) از بلاد مهره به اقصای یمن . (معجم البلدان ).
ذات الدبر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به کوهی و گویند نام موضعی است و دَبرجماعت نحل است .
ذات الدیر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به بلاد هذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است . (المرصع).
ذات الشری . [ تُش ْ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است معروف در قول بریق هذلی : کأن ّ عجوزی لم تلد غیر واحدو ماتت بذات الشری و هی عقیم . ۞
ذات الشری . [ تُش ْ ش َرْی ْ ] (اِخ ) (بسکون الرّاء) نام موضعی است .
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۳۴ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.