ذعط
نویسه گردانی:
ḎʽṬ
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
زأت . [ زِءْرْ ] (ع مص ) سخت خشمگین کردن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ظأت . [ ظَءْت ْ ] (ع مص ) خبه کردن . خفه کردن .
ذات طس . [ ت ُ طَ ] (ع ص مرکب ، اِمرکب ) سورتی از قرآن که به طس آغازد.
ذات عرش . [ ت ُ ع َ ] (اِخ ) یکی از صد و ده دارات عرب است . رجوع به کلمه ٔ دور در لغت نامه های عرب شود.
ذات عرق . [ ت ُ ع ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید: ذات عرق مُهل یعنی میقات و احرام بستن گاه حاجیان عراق باشد و آن حدّ میان نجد و تهامة است . و بعضی ...
ذات شد. [ ت ُ ش َدد ] (اِخ ) رجوع بذات شَل شود.
ذات شل . [ ت ُ ش َل ل ] (اِخ ) پشته ای است به دیارغطفان . و بجای لام شل دال هم آمده است . یعنی شَدّ.
ذات عقد. [ ت ُ ع ُ ق َ ] (ع ص مرکب ) پرگره ۞ .
ذات بطن . [ ت ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه در شکم باشد از فضول یا تخم یا جنین : القت الدجاجة ذات بطنها؛ ماکیان فضله افکند یا تخم کرد.
ذات حج . [ ت ُ ح َج ج ] (اِخ ) آبی است در طریق مکّه به شام و گویند از تبوک حفار است .