اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعط

نویسه گردانی: ḎʽṬ
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ذات المواشی . [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) نام زرهی از رسول اﷲ صلوات اﷲ علیه .
ذات الموضوع . [ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) صغری . صغرای قیاس ۞ . مقابل ذات المحمول ، کبری .
ذات المطامیر. [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) شهری است به ثغور شامیة.و در کتاب الفتوح در ایام مهدی و مأمون و معتصم نام او آمده است و نیز در فتوح ذک...
ذات القرنین . [ تُل ْ ق َ ن َ ] (اِخ ) موضعی است قرب مدینةالرسول میان دو کوه خرد.
ذات القرنیة. [ تُل ْ ق َ نی ی َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) التهاب قرنیّه .
ذات الطواویس .[ تُطْ طَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک بخارا و آن را طواویس و ارقود نیز نامند. رجوع بتاریخ بخارای نرشخی چ مدرس رضوی ص 13 شود. طواو...
ذات العراقیب . [ تُل ْ ع َ] (اِخ ) صخره ای و بقولی رملی به بلاد عمروبن تمیم .
وات فره ذات . [ رَ ] (اِخ ) ۞ وات فره ذات اول ، نام یکی از حکام ایرانی دوره ٔ سلوکی در پارس درقرن سوم ق . م . بوده است . سکه ٔ او به دس...
ذات الملتحمة. [ تُل ْ م ُل ْ ت َ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) بیماری التهاب ملتحمة.
ذات المزاهیر. [ تُل ْ م َ ] (اِخ ) نام پشته هائی سرخ است به بلاد بنی بکر.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.