ذفط
نویسه گردانی:
ḎFṬ
ذفط.[ ذَ ] (ع مص ) ذفط طائر؛ برجستن آن بر ماده و همچنین است ذفط تیس . || ذفط ذباب ؛ فضله افکندن مگس . و گفته اند که صواب در هر دو معنی با قاف است .
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زفت خوی . [ زُ ] (ص مرکب ) فظ. (تاج المصادر بیهقی ). درشت خوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زفت و ماده ٔ بعد شود.
با توجه به بیت شاهد و معنی زفت که درشت و فربه، گنده و سطبر، بزرگ و والامقام، پر و مالامال، بسیار و فراوان است، به نظر می¬رسد زفت زدن به معنی گنده¬گوی...
زفت خویی . [ زُ ] (حامص مرکب ) فظاظت . درشتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زفت و زکور. [ زُ ت ُ زُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) دون . سفله . بخیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و زفت...