گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذکر نویسه گردانی: ḎKR ذکر. [ ذُ ] (ع اِ) یادگار. (مهذب الاسماء). || (اِمص ) تذَکﱡر. ذِکر. یاد. بال . یادآوری : چونکه گوهر نیست تابش چون بودچونکه نبود ذکر یابش چون بود. مولوی .|| حفظ. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی ذکر ذکر.[ ذَ ک َ ] (ع ص ) نر. فحل . مرد. نرینه . صاحب برهان گوید: به لغت زند و پازند نیز ذکر به معنی نر باشد: الظلیم ، ذکر النعام ، ظلیم شترمرغ ن... ذکر ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک .... ذکر ذکر. [ ذِ ] (ع مص ) یاد کردن .تذکار. گفتن . بیان کردن . بر زبان راندن ۞ . مقابل صُمت . نگاشتن . نبشتن : این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچ... ذکر ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) ضدّ انثی . و جمع آن ذکور است . و عضو مخصوص را نیز نامند و جمع آن مذاکیر است . و این جمع برخلاف قیاس می باشد. || (ص ) ق... ذکر ذکر. [ ذِ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب . ذکر ذکر. [ ذِ ک ِ ] (ع مص ) ذکر مراءة؛ خطبه کردن او یا خواستاری کردن او. || ذکر حق کسی ، حفظ آن . نگاه داشتن آن . ضایع نکردن آن . ذکر ذکر. [ ذَ ک ِ / ذُ ک ِ ] (ع ص ) رجل ٌ ذکر؛ مرد نیکو یادگیرنده . مردی قوی ذاکرة. مرد که چیزها نیکو بیاد نگاه دارد. ذکور. ذکر ذکر. [ ذَ ک ِ ] (ع ص ) نیکوبیاددارنده . ذکور. || (اِ) صیت . آوازه . ذکر ذکر. [ ذَ ک ِ] (ع مص ) زدن کسی را بر نره ٔ وی . بر شرم مرد زدن . ذکر ذکر. [ ذَ ک ُ ] (ع ص ) ذَکر. ذَکیر. ذِکّیر. ذوذکر؛ صاحب صیت و شهرت و آوازه یا افتخار. بلندآوازه . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود