اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذکی

نویسه گردانی: ḎKY
ذکی . [ ذَ کی ی ] (ع ص ) مرد تیزخاطر. دل تیز.(مهذب الاسماء). تیزدل . زیرک . (دهار). تیزطبع. (غیاث اللغات ). المعی ّ. هوشیار. هوشمند. تیزهوش . زودیاب . تیزیاب . تیزویر. ج ، اذکیاء. مقابل بلید :
والا وجیه دین که سپهدار شرق و چین
فخر آرد از تو نائب فرزانه ٔ ذکی .

سوزنی .


این چنین کس گر ذکی ّ مطلق است
چونش این تمییز نبود احمق است .

مولوی .


|| تیزبوی . تندبوی . بلندبوی . (منتهی الارب ). مسک ذکی ّ؛ مشک تیزبوی . || مذبوح . ذبیح . گلوبریده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شاهک زکی . [ هََزَ ] (اِخ ) (خواجه ...) نام یکی از خاندان «زکی » در بیهق بوده است که اصل ایشان [ زکی ] از، زکی ابوالطیب طاهربن ابراهیم ب...
زکی النجفی . [ زَ کی یُن ْ ن َج َ فی ی ] (اِخ ) عنایت الدین شرف الدین علی القهبائی الاصفهانی . ملقب به زکی النجفی ۞ از دانشمندان علم رجال...
زکی شیرازی . [ زَ کی ی ِ ] (اِخ ) شیخ عبداﷲبن ابی تراب بن بهرام بن زکی بن عبداﷲ بی خبر است . وی از فحول فضلا و عدول حکمای عهدخود بود. قاضی ...
زکی همدانی . [ زَ کی ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) جوانی نامراد و از نعلچی گری مدارا می گذرانیده ... و اکثر در اردوی شاه طهماسب صفوی در نزد امراء بوده ...
زکی خان زند. [ زَ ن ِ زَ ](اِخ ) از سرداران مشهور زندیه و پسر بوداق خان و پسرعم کریمخان و همچنین برادر مادری وی و در دوران حکومت کریمخان ا...
ابن زکی الدین . [ اِ ن ُ زَ کی یِدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ابی الحسن علی بن محمدبن یحیی بن علی بن عبدالعزیز. فقیه شافعی دمشقی ، ملقب به محیی ...
قاضی ابن زکی الدین . [ اِ ن ُ زَ کی یُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن زکی الدین علی . رجوع به ابن زکی الدین محمد شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.