ذوال
نویسه گردانی:
ḎWʼL
ذوال . (اِخ ) (وادی ...) ناحیه ای است از نواحی یمن و قصبه ٔ آن قحمه است ، شهرکی شامی و میان آن و زبید یک روزه راه است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زوال آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) از بین رفتن : گفت ای پسر شکر حق بجاآور، ناسپاسی مکن تا زوال نیاید. (قصص الانبیاء ص 157). فی الجمله د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زوال ناپذیر. [ زَ پ َ ] (نف مرکب ) زوال ناپذیرنده . آنچه فنا نشود. آنچه دوام کند. پایدار. مقابل زوال پذیر: روح جهان زوال ناپذیر است . (فرهنگ ف...
زوال یافتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) زوال پذیرفتن . نقصان یافتن . از میان رفتن : روز دانش زوال یافت که بخت به من راست فکر کژنگر است . خاقانی...
زوال پذیرفتن . [ زَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) نیست شدن . ازمیان رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). فانی شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و ز...