را
نویسه گردانی:
Rʼ
را. (اِ) بینش : شخص روشن را؛ یعنی شخص بصیر و دانا. وزرای نیک را؛ یعنی وزرای خردمند دانا. (ناظم الاطباء). رجوع به رای شود.
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ری را به معنی زن می باشد .
مطابق یک افسانه قدیمی در شمال بانویی است که باعث زیبایی جنگلهای مازندران می شود.
نوعی باران در شمال است.
نام قدیمی...
خدا را. [ خ ُ ] (صوت یا ق مرکب ) ۞ برای خدا. از بهر خدا. (آنندراج ). بجهت خدا. محضاً ﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ) : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا ...
پاسه را. [ س ِ ] (اِخ ) ۞ ژان شاعر فرانسوی ، استاد علوم ادب در کلژ دو فرانس که در آن زمان کلژ روایال نامیده میشد. مولد او در ترویس بسال 1...
دالی را. (اِخ ) ده علی را گویند. (فارسنامه ٔ ناصری ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جان را زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن بخاطر نجات جان . کشتن برای رهایی از مرگ : بیرون آمد [ عبداﷲ زبیر ] با کم از ده تن که نه از پیش و...
خود را باختن . [ خوَدْ / خُدْ ت َ ] (مص مرکب ) ترسیدن از امری . دست پاچه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
{اصطلاح} در رفتن، فرار کردن