راء
نویسه گردانی:
Rʼʼ
راء. (ع اِ) نام حرف ر. || یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کف دریا. (کشف اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کنه ای بزرگ و ضخیم . (کشف اللغات ) (ناظم الاطباء). || لغتی است در رای . رجوع به رای شود. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گره برزدن گوش را. [ گ ِرِه ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوش مالیدن : چو در روز پیچیدی اندام راگره برزدی گوش ضرغام را.نظامی (ازآنندراج ).
خشم خود را فرو بردن . [خ َ / خ ِ م ِ خوَدْ / خُدْ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غیظ خود را خوردن . کظم غیظ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
پی کسی را گم کردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گم کردن ِ رد پای او.
(اصطلاح عامیانه)
مشغول کردن شخص با کار بیهوده به صورتی که خود از بیهودگی آنچه انجام می دهد آگاه نباشد.
سرگرم کردن خود از طریق گماردن دیگری به کار بی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سکه ٔ کار کسی را بردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ رِ ک َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ارزش و اعتبار کسی را انداختن : آتش عیاره ای آب عیارم ببرد...
پای خود را کنار کشیدن . [ ی ِ خوَد / خُدْ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دیگر در امری که دخالت داشت دخالت نکردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خویشتن را بجای درساختن. رجوع شود به «بجای» و «درساختن». معنی مورد نظر عبارتِ «خویشتن را بجای درساختن» بستگی به موقعیت کاربرد آن را دارد. از جمله معانی...