گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رام نویسه گردانی: RʼM رام . (ع اِ)درختی است . ۞ (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یکنوع درخت است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (انجمن آرا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی ادونی رام ادونی رام . [ ] (اِخ ) (خداوند ارتفاع ) ادورام . باجگیر داود و سلیمان و سرکار سی هزار عمله بود که درلبنان مأمور قطع تیرها بودند. (اول پادشاهان... رام کواذ رام کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) شهری بوده در زمان ساسانیان در سرحد فارس و خوزستان بنانهاده ٔ کواذ [ قباد پدر انوشیروان ] . رجوع به ایران در زمان ... رام گشتن رام گشتن . [ گ َ ت َ] (مص مرکب ) رام شدن . ساکت شدن . نرم گردیدن . بی شراست شدن . مقابل سرکش شدن . مقابل حرون شدن : به بهزاد [ اسب سیاوش ... رام یافتن رام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مطیع و فرمانبردار دیدن . در حال تسلیم دیدن . در زیر فرمان یافتن . غیرعاصی و خاطی دیدن . از سرکشی دور یافتن : ز... رام گرفتن رام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مأنوس کردن . نرم کردن . اهلی کردن . || مأنوس شدن . خویگر شدن .- با کسی رام گرفتن ؛ با کسی مأنوس ش... رام اردشیر رام اردشیر. [ اَ دَ ] (اِخ ) نام شهری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهری است بناکرده ٔ اردشیر. (آنندراج ) (انجمن آراء) (منتخب اللغات ) (فرهنگ ... رام اورمزد رام اورمزد. [ م َ ] (اِخ )رامهرمز. شهری است بزرگ و خرم و آبادان و با نعمت بسیار، و جای بازرگانان [ در خوزستان ] سرحد میان پارس و خوزستان . ... رام آردشیر رام آردشیر. [ دَ ] (اِخ ) رام اردشیر. نام شهری است که آردشیر بابکان بنا کرده بوده . (برهان ). رجوع به رام اردشیر شود. رام ساختن رام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مطیع ساختن . فرمانبردار کردن . بزیر فرمان درآوردن . نرم کردن : عاقبت رام سازمت بفسون تو پری خوی و من پری خوان... رام پیروز رام پیروز. (اِخ ) ۞ نام شهری بناکرده ٔ فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی در سرزمین هند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 71). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود