اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رأس

نویسه گردانی: RʼS
رأس . [رَءْس ْ ] (اِخ ) دیهی است از لبنان واقع در صور. (ازاعلام المنجد). از قراء بعلبک است که رود عاصی از آن سرچشمه میگیرد. (از نخبةالدهر دمشقی ص 207 و 107).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اصحاب رأس . [ اَ ب ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) ابن الندیم هنگام بحث درباره ٔ حرانیان از گفته ٔ مأمون خطاب به آنان گوید: فانتم اذاً الزنادقة عبدةالا...
رأس الاکحل . [ رَءْ سُل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
رأس الحمار. [ رَءْ سُل ْ ح ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حضرموت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
رأس الجبار. [ رَءْ سُل ْ ج َب ْ با ] (اِخ ) اصطلاح فلک ). رأس الجوزاء. آن هقعه است نزد منجمان . (از صور الکواکب ص 286). و رجوع به رأس الجوزا...
رأس الجاثی . [ رَءْ سُل ْ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) نام ستاره ای است نورانی در صورت جاثی علی رکبتیه . (از صور الکواکب ص 59). و رجوع به همان صف...
رأس التفور. [ رَءْ سُت ْ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در شمال بحرین و مغرب خلیج فارس .
رأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از ص...
رأس الهدهد. [ رَءْ سُل ْ هَُ هَُ ] (ع اِ مرکب ) بلغت اسکندریه قسمی از مخلصه ، و مخلصه نوعی گیاه خوشبوست از جنس بابونه . (مخزن الادویه ) (تح...
رأس المثلث . [ رَءْ سُل ْ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ). ستاره ای است روشن تر بر صورت مثلث و این عناق الارض است . (یادداشت مرحوم دهخ...
رأس الکلاب . [ رَءْ سُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) بزرگ سگان . (ناظم الاطباء). مهتر در سگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گفته میشود: آن رأس الکلاب ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.