اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رأم

نویسه گردانی: RʼM
رأم . [ رَءْم ْ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است در یمامه که سنگهای آسیاب را از آن میبرند، درمشرق یمامه واقع است و همچون حایلی میان این شهر و برّین و بحرین و دهناء میباشد. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
ابی رام . [ اَ ] (اِخ ) ۞ (پدر عالی ) نام دوتن به بنی اسرائیل : اول سرداری از بنی رَأوبن .که در دشت با قارون ۞ و داثان و غیره همداستان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ادونی رام . [ ] (اِخ ) (خداوند ارتفاع ) ادورام . باجگیر داود و سلیمان و سرکار سی هزار عمله بود که درلبنان مأمور قطع تیرها بودند. (اول پادشاهان...
رعم . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَعام . (ناظم الاطباء). نگهبانی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).
رعم . [ رِ ] (ع اِ) پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیه و چربش . (ناظم الاطباء).- ام رعم ؛ کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
رعم . [ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار نخیلة. (از معجم البلدان ). کوهی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رام جس . [ ] (اِخ ) از ادبا و شعرای نامی هندوستان بود که مذهب براهمه داشت . او در شعر محیط تخلص می کرد. با اینکه پدر وی از مردم لاهور بود و...
رام دیو. (اِخ ) نام یکی از سرداران کفار هند که بمخالفت با شیرشاه (متوفی 952 هَ . ق .) قیام کرد و بهمدستی سلهدی گروه بیشماری از مسلمانان ا...
رام رود. (اِخ ) نام ناحیتی است به چغانیان ، و وشجرد از اعمال آن است : ابوریحان بیرونی در وصف جَمَست گوید: و در آن معدنی پیدا شد در وشجرد ا...
رام زین . (ص مرکب ) مقابل بدزین (در صفت اسب ). (یاداشت مؤلف ). اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است : رام زین و خوش عنان ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.