اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رباب

نویسه گردانی: RBAB
رباب . [ رِ ] (ع مص ) بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) ۞ . || نزدیک شدن بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رباب . [ رَ ] ۞ (ع اِ) ۞ نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است . (فرهنگ نظام ).آلت موسیقی که نواخته شود. (از اقرب الموارد)...
رباب . [ رَ ] (ع اِ) دسته ٔ تیر یا نخی که با آن تیرها را بندند یا پارچه ای که در آن تیرها را پیچند و آن پوست نازکی است که بر دست برآرنده ...
رباب . [ رُ ] ۞ (ع اِ) عود. (منتهی الارب ) (لغت نامه مقامات حریری ). نام یکی از سازها باشد. (فرهنگ سروری ). ونج . (منتهی الارب ). سازی است ...
رباب . [ رِ ] (ع اِ) عهد. (اقرب الموارد). پیمان و عهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آغاز جوانی : رباب الشباب ؛اوله . (از متن ...
رباب . [ رَب ْ با ] (ع اِ) جماعت . (اقرب الموارد). جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب ). رجوع به رب شود. || از اسمای مردان است . (از متن ا...
رباب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُبّة. (منتهی الارب ) (متن اللغة). || ج ِرِبّة. (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ج ِ رُب ّ. || ج ِ رُبّی ̍. (از مت...
رباب . [ رَ ] (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ). نام یک معشوقه ٔ عرب بوده . (فرهنگ نظام ). نام زنی به حسن مشهور. (انجمن آرا). نام زنی است ج...
رباب . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است بمکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (از متن اللغة). موضعی است در نزدیکی چاه می...
رباب . [ رَ ] (اِخ ) کوهی است میان مدینه و فید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ازمنتخب اللغات ) (از متن اللغة) (از معجم البلدان...
رباب .[ رُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). زمینی است میان دیار بنی عامر و بلحارث بن کعب ، گفته شده رباب در دی...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.