اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ربع

نویسه گردانی: RBʽ
ربع. [رَ ] (ع مص ) چهاریک ِ مال ستدن . || (اصطلاح عروض ) آن است که فاعلاتن را صلم کنند (که سبب را بیندازند و وتد را قطع کنند) آنگاه آن را مخبون گردانندفَعَل بماند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ربع شداد. [ رَ ع ِ ش َدْ دا ] (اِخ ) مراد از باغ ارم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به باغ ارم و ارم شود.
ربع کاری . [ رُ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آلتی است نجومی مصنوع بر مقنطرات خط استواء وآنرا علاءالدین طیبغا الدوادار البکلیتی ابتکار کرده اس...
ربع کویخ . [ رُ ع ِ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 5 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ربع مدبر. [ رُ ع ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ربع مؤنث . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ربع مؤنث شود.
ربع مذکر.[ رُ ع ِ م ُ ذَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ربع مقبل . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ربع مقبل شود.
ربع مقبل . [ رُع ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان عاشر و طالع از فلک واقع است و نظیرآن میان رابع و سابع...
ربع مؤنث . [ رُ ع ِ م ُ ءَن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان طالع و سابع و عاشر است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ربع مکشوف. [رُعِ مَ]. (ا. مرکب. عر.). ربع آشکار و مشهود. کنایه از آن یک چهارم کره ارض که خشکی است و از زیر آب خارج شده مسکن خشکی نشینان و موجودات و گی...
ربع مسکون . [ رُ ع ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمت معمور و مسکون از کره ٔ ارض . (ناظم الاطباء). ربع زمین که سکونت کرده شده ٔ انسان است و ...
ربع شامات . [ رُ ع ِ ] (اِخ ) دهستانی از بخش ششتمد شهرستان سبزوار و محدود است از شمال و شمال باختری به دهستان شامکان و از جنوب و خاور به شه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.