اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رجاء

نویسه گردانی: RJAʼ
رجاء. [ رَ ] (ع اِ) رجا. امید. ضد یأس . (ناظم الاطباء). امید. (غیاث اللغات ) (صراح اللغة) (منتخب اللغات ) (آنندراج ). امید. آرزو. امل . بیوس . امیدواری . خلاف یأس و ناامیدی و نومیدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). در لغت بمعنی طمعباشد چنانکه در منتخب گفته ، و در برخی از شروح هدایه نحو آمده است که رجاء مصدر «رجا یرجو» (از باب نصر ینصر) و اصل آن رجاو بوده است و او را بهمزه بدل ساختند بواسطه ٔ آنکه در طرف و بعد از الف واقع شده بود مانند دعاء، و رجاء بمعنی طمع است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حبل کاذب ، و آن از حبس شدن بادو یا زیاد شدن آب در شکم زن حاصل شود. (از اقرب الموارد). حبل کاذب . هَوَسَک . رَجی ̍، و آن حالتی است که برای بعضی زنان پیش آید چون آبستنی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجاء در نزد پزشکان حالتی است که زنان را عارض شود مانند آبستنی است از حیث عوارض از قبیل احتباس طمث و دگرگونی رنگ و بی اشتهایی و جمع شدن دهانه ٔ رحم ، و این حالت را آبستنی دروغین نامند زیرا مبتلایان به این حالت امیدوارند که براستی آبستن باشند، و برخی گفته اند این کلمه در اصطلاح پزشکی رحاء با حاء مهمله است زیرا شکم دارنده ٔ این حالت مانند سنگ آسیا سنگین گردد بواسطه ٔ آنکه شکم آنان در ایامی که به این عارضه مبتلا هستند بکلی مدور و سنگین شود و این قول صحیحتر است زیرا این بیماری در زبان یونانی «مولی » نامیده شود و «مولی » در آنزبان نام سنگ آسیاست چنانکه صاحب بحر الجواهر گفته است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد سالکان عبارتست از آرامش دل بنیکی وعد، و برخی گفته اند رجاء اعتماد به بخشایش از جانب کریم ودود است ، و دیگری گوید متوقع بودن نیکی است از جانب کسی که نیکویی بدست اوست و بس . دیگری گوید رجاء قوت خائفان و میوه ٔ محرومان است . دیگری گوید ازجمله ٔ مقامات جویندگان و حالات آنان است و اینکه وصف را بر مقام تعبیر کرده اند هنگامی باشد که وصف ثابت و پای برجای باشد و هرگاه وصف را به حال تعبیر کنند هنگامی باشد که وصف عارضه زودگذر باشد، و نیز گفته اندارتیاح دل است برای انتظار آنچه محبوبست . پس نام رجاء صادق آید بر انتظار محبوب ، محبوبی که جمیع وسایل و اسباب داخله در بین محب و محبوب را تحت اختیار بنده ممهد داشته باشد. و فرق بین رجاء و امل آن است که امل در آنچه مرضی است بکار رود و رجاء در مرضی و غیرمرضی هر دو استعمال شود - انتهی . پس امل اخص از رجاء باشد زیرا به امید پسندیده مخصوص است . صاحب مجمعالملوک گفته که رجاء رویت جدال یعنی جمال است ، و دیگری گفته که رجاء نزدیکی دل به ملاطفت پروردگار است و رجاءبر قبول توبه با انجام دادن کار نیکو پسندیده است ورجاء مغفرت با وجود اصرار به معصیت رجاء دروغین باشد. و فرق بین رجاء و تمنا آن است که یکی کار نکند و کاهلی پیش گیرد این را متمنی گویند و این مذموم است و رجاء آن است که کار کند و امید دارد و این محمود است ، و صاحب احیاءالعلوم آورده که بنده را سزاوار آن است که بر کرم الهی گمان نیک داشته باشد اما تمنی به مغفرت همانا حرام است و فرق آن است که رجاء حسن ظن به کرم الهی است اما پس از توبه و کارهای نیکو و تمنی آن است که بدون توبه آرزوی مغفرت کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || بمعنی بیم نیز آمده . (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و نیز رجوع به ص 655 همان متن شود. || کرانه ٔ چاه . (ناظم الاطباء). || کناره ٔ آسمان . ج ، اَرجاء. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رجاء. [ رَ ] (ع مص ) رجو. مصدر بمعنی رجو. (ناظم الاطباء). امیدوار بودن . (از اقرب الموارد). امید داشتن . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (صراح ال...
رجاء. [ رَج ْ جا ] (ع ص ) ماده شتر بزرگ کوهان که در رفتن کوهانش بجنبد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ماده شتر که دارای کوهان ب...
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک جرجرانی . از عمال دولت عباسی بود و در ایام مأمون رئیس دیوان خراج گردید و سپس در ایام معتصم به ریاست خ...
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن واضح . از مردم مصر است و بولس نامیده شده است . وی به دیرالاقباط در وادی حبیب پناه برد. او دوست ساویروس بن مقفع (قر...
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) مکنی به ابویحیی . محدث است و یزیدبن زریع از او روایت کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به ابویحیی ... شود.
امید امیدواری امید داشتن آرزومند بودن بطور مثال: رجاء واثق دارم به یمن نظر مثبت حضرت عالی جهت ...
رجاء غزنوی . [ رَ ءِ غ َ ن َ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین . سنگلاخ در امتحان الفضلا ج 2 ص 90 گفته که برخی از مثنویات او را بخط محمدطاهر اعتمادالدول...
رجاء زفره ای . [ رَ ءِ زِ رَ ] (اِخ ) اصفهانی . شاعر صاحب دیوان . بسال 1281 هَ . ق . در اصفهان بدنیا آمد و بسال 1361 هَ . ق . در تهران درگذشت . او...
رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الا...
رجا. [ رَ ] (ع مص ) امید داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادراللغة زوزنی ). || ترسیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.