اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخ

نویسه گردانی: RḴ
رخ . [ رَ ] (اِ) مخفف راخ . شکسته و پاره . (فرهنگ نظام ). رخنه . (غیاث اللغات ) (برهان ) (آنندراج ). شکاف . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ سروری ) (رشیدی ). چاک . (برهان ) :
تویی سلیمان بر تخت فضل و مسند علم
میان وحی و ولایت بیان تو برزخ
جهان نهاد ز حکم تو بر گریبان داغ
فلک نهاد ز امر تو بردل و جان رخ .

محمدبن بدیع نسوی .


|| غم و غصه . (غیاث اللغات ) (برهان ) (فرهنگ سروری ) (رشیدی ). اندوه . (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ سروری ). غصه و اندوه و آنرا راخ نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). غم و اندوه . (فرهنگ نظام ). || لخت . برهنه :
صبامثال درآیند خرم و خوشحال
به خاکبوس خیالش صدور از غم و رخ .

عمید لوبکی (از جهانگیری ).


|| خطهایی بر روی سنگ که چون ضربه ای به آنها رسد سنگ مزبور از آن خطها می شکند. || خطهایی که از کشیدن سوهان بر روی فلزات ایجاد می شود. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رخ گردانیدن . [ رُگ َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . روگردان شدن . رو گرداندن . پشت کردن . رخ تافتن . روی تافتن : چون دلارام می زند شمشیرسر ...
رخ برافروختن .[ رُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ به چهره آوردن . به رنگ آوردن رخسار. رنگ رخساره بگردانیدن بسبب حالتی درونی و آن گاه از ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.