رخم
نویسه گردانی:
RḴM
رخم . [ رَ ] (ع مص ) رَخَم . زیر بال گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازی کردن زن با بچه ٔ خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازی کردن زن با بچه ٔ خود و دوست داشتن آن را. (از متن اللغة). || نرم وآسان گردیدن سخن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شیوا و رسا گردیدن بیان کسی . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رخم . [ رَ خ َ ] (ع مص )مصدر به معنی رَخْم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به رَخْم شود.
رخم . [ رَ خ َ ] (ع اِ) شیر ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) مهربانی و دوستی . (ناظم الاطباء) (منت...
رخم . [ رُ خ ُ ] (ع اِ) پاره ای از فله و آغوز. (ناظم الاطباء). پاره ای از فله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و نجد.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از معجم البلدان ).
رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) آب راهی است به مکه ، یا راه دو کوه است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).