رشم
نویسه گردانی:
RŠM
رشم . [ رَ ش َ ](ع اِ) باران . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رشم شود. || سیاهی که در روی کفتار باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اول نبات که پدید آید. (مهذب الاسماء). اول روییدن سبزه در زمین . (لغت محلی شوشتر). علفی که نخستین برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخستین چیزی که از گیاه برآید. || هر اثری . (از اقرب الموارد). در عربی اثر و نشان عموماً. (لغت محلی شوشتر). || نشان باران در زمین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). در عربی اثر باران خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رشم . [ رَ ] (ع مص ) نوشتن و نگار کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). نوشتن . (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغة ص 5). || مهر کردن ا...
رشم . [ رَ ] (ع اِ) رَشَم . باران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَشَم شود. || اثر. (اقرب الموارد). || مهر چوبین که انبار غله ...
رشم . [ رَ ش َ ] (ع مص ) بوی طعام بردن و حریص گردانیدن بر آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رشم . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طرود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. سکنه 350 تن . آب آن از چشمه . محصولات عمده جو و ارزن و ذرت و شلغم و مختص...
ام رشم . [ اُم ْ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع). || داهیه . (از المرصع). || بزعم بعضی اِست را نیز گویند. (از المرصع).