رشم . [ رَ ] (ع اِ) رَشَم . باران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَشَم شود. || اثر. (اقرب الموارد). || مهر چوبین که انبار غله و خنور را بدان مهر کنند. (فرهنگ اوبهی ). جوالیقی در ذیل کلمه ٔ روشم و روسم ، رسم را به معنی مهر آورده و در حاشیه آمده است رشم به شین معجمه ایضاً. رجوع به المعرب جوالیقی ص
160 و حاشیه ٔ آن و ماده ٔ رَسْم در همین لغت نامه شود.
-
رشم کردن ؛ برحسب صورت «رشم » بمعنی مهر کردن است و این ترکیب با ترکیب رشم فروشی تنها در این دو بیت خاقانی به نظررسیده است
: حدیث بوزنه خواندی و رشم کردن او
چو طیره گشت کفایت ده خراسانی
چه گفت بوزنه را؟ گفت : کون دریده زنا
برای رشم فروشیت کو زبان دانی .
خاقانی .
در حاشیه ٔ چ سجادی هم تنها کلمه ٔ رشم معنی شده است اما بظاهر وشم کردن صحیح است .رجوع به «وشم » و «وشم کردن » شود.