اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رشید

نویسه گردانی: RŠYD
رشید. [ رَ ] (از ع ، ص ) شجاع و دلیر و باعزم در جنگ . (ناظم الاطباء). در تداول عوام از فارسی زبانان ، شجاع . (یادداشت مؤلف ). دلیر. شجاع . (فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رشید. در عربی بجای آن رشیق به قاف گویند و مصدر آن نیز رشاقت است و شاید رشید و رشادت هر دو محرف رشیق و رشاقت باشد. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 5 از محیط المحیط و مختار الصحاح ). خوش قد و قامت . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رشید کازرونی . [ رَ دِزِ ] (اِخ ) یا رشیدی کازرونی . رجوع به رشیدی کازرونی و نگارستان سخن ص 31 و روز روشن ص 243 و 244 و فارسنامه ٔ ناصري ج 2 ...
رشید بخارایی . [ رَ دِ ب ُ ] (اِخ ) قاضی میرعنایت اﷲ. از گویندگان قرن سیزدهم هَ . ق . بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره ٔ قاری صص 123 - 126 ش...
رشید الخلیفه . [ رَ دُل ْ خ َ ف َ ] (اِخ ) هارون الرشید، خلیفه ٔ نامی عباسی . رجوع به رشید و هارون و فهرست القفطی و الجماهر ص 58، 61، 62، 65، 6...
رشید الدحداح . [رَ دُدْ دَ ] (اِخ ) رشیدبن غالب بن سلام . از فضلای سرشناس مسیحیان لبنان است . تولد رشید در عرامون از دیه های کسروان لبنان بس...
رشید اسفزاری . [ رَ دِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشیدالدین اسفزاری . رجوع به رشیدالدین (اسفزاری ) و فرهنگ سخنوران شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اصحاب رشید طوسی . [ اَ ب ِ رَ دِ ] (اِخ ) پیروان رشید طوسی بودند که در اصل از ثعالبه بشمار میرفتند و آنها را عشریه نیز میخواندندو علت انشعاب ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.