رعث
نویسه گردانی:
RʽṮ
رعث . [ رَ ] (ع مص ) اندک گرفتن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || سپید گشتن نرمه ٔ گوشت بز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اصحاب رأس . [ اَ ب ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) ابن الندیم هنگام بحث درباره ٔ حرانیان از گفته ٔ مأمون خطاب به آنان گوید: فانتم اذاً الزنادقة عبدةالا...
رأس الجبار. [ رَءْ سُل ْ ج َب ْ با ] (اِخ ) اصطلاح فلک ). رأس الجوزاء. آن هقعه است نزد منجمان . (از صور الکواکب ص 286). و رجوع به رأس الجوزا...
رأس التفور. [ رَءْ سُت ْ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در شمال بحرین و مغرب خلیج فارس .
رأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از ص...
رأس الهدهد. [ رَءْ سُل ْ هَُ هَُ ] (ع اِ مرکب ) بلغت اسکندریه قسمی از مخلصه ، و مخلصه نوعی گیاه خوشبوست از جنس بابونه . (مخزن الادویه ) (تح...
رأس الکلاب . [ رَءْ سُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) بزرگ سگان . (ناظم الاطباء). مهتر در سگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گفته میشود: آن رأس الکلاب ...
رأس الشجاع . [ رَءْ سُش ْ ش ُ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ). چهار ستاره که بر سر شجاع جای دارند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به شجاع در همین لغت ن...
رأس الحدید. [ رَءْ سُل ْ ح َ ] (اِخ ) دماغه ای است در استان جزایر قسنطینه که عرض شمالی آن "5 ̍5 ْ37 و طول شرقی آن "21 ̍4 ْ49 میباشد. (از ق...
رأس الخزیر. [ رَءْ سُل ْ خ َ ] (اِخ ) دماغه ای است در انتهای جنوبی اسکندرون و ساحل سوریه و از سطح دریا 160 گز ارتفاع دارد. (از قاموس الاعلام...
رأس الخلیج . [ رَءْ سُل ْ خ َ ] (اِخ ) دهکده ای است در مغرب مصر که در آن حبوب و ارزن کاشته میشود.