رعم
نویسه گردانی:
RʽM
رعم . [ رِ ] (ع اِ) پیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیه و چربش . (ناظم الاطباء).
- ام رعم ؛ کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فیروز پسر یزدگرد سه شهر بنا کرد: یکی به حد ری، رام فیروزآباد. (تاریخ بلعمی، ج 2، ص 954)
شاه رام پیروز. (اِخ ) (شهر...) نام شهری است که کسری پس از آنکه قوم موسوم به چول را سرکوب کرد و فقط هشتاد نفر که از بهترین مردان جنگی ...
رام اردشیرهرمزد. [ اَ دَ هَُ م ُ ] (اِخ ) رامهرمز یا رامهرمز اردشیر یا رامز. پورداود در یشتها آرد: یکی ازشهرهای معروف ایران قدیم در ایالت خوزستا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.