اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعن

نویسه گردانی: RʽN
رعن . [ رَ ع َن ْ ن َ ] (ع حرف ) لغتی است در لَعَل َّ. (ناظم الاطباء). رجوع به لَعَل َّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ران . (اِخ ) (حصن ...) نام قلعه ای است در سرزمین روم . (از اقرب الموارد).
ران . (اِخ ) کشوری بسرحد آذربایجان . (ناظم الاطباء). شهری است بسرحد آذربایجان و عراق و آن غیر اران است . از آن شهر است ابوالفضل احمد رانی ب...
ران . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ رانی : رجل ران ؛ مرد پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (منتهی الارب ).
رأن . [ رَءْن ْ ] (ع مص ) گوش کردن سخن کسی را و قبول نمودن . هذا تفسیر ما فی النسخة الصحیحة من القاموس قال رأنه رغنه عن النضربن شمیل ...
عط-ران . [ ع ِ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
پس ران . [ پ َ ] (اِ مرکب ) جانب پسین ران . گوشت پسین ران .
پس ران . [ پ َ ] (نف مرکب ) حادّ. راننده ٔ شتر.
بن ران . [ ب ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) ریشه ٔ ران یعنی مابین شکم و ران . (ناظم الاطباء). بعربی مَغبَن گویند و بفارسی بیغوله ٔ ران . (آنندراج ).
جفت ران . [ ج ُ ] (نف مرکب ) کسی که قلبه رانی کند. (غیاث ) (آنندراج ). راننده ٔ گاوانی که زمین را شخم میزنند.
ران بند. [ م ْ ب َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.