رفاق . [ رِ ] (ع اِ) ریسمانی که بدان بازوی شتر بندند تا آهسته رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رشته ای که با آن بازوی شتر را ببندند هرگاه بیم آن رود که آرزومند وطن خود شود. ج ، رُفُق . (از اقرب الموارد). || دورویی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ج ِ رفقة، به تثلیث . (ناظم الاطباء) (از دهار) (از اقرب الموارد). ج ِ رفقة، به تثلیث به معنی گروه همسفر. (منتهی الارب )
: هر سال رفاق و قوافل حاج را به انواع مطالبات مجحف و معاملات مختلف می رنجانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
230). رجوع به رفقة شود. || ج ِ رفیق . (غیاث اللغات ). ج ِ رفیق به معنی همراه . (از آنندراج )
: گفت صوفی را برو سوی وثاق
یک گلیم آور برای این رفاق .
مولوی .
گفت قچ با گاو و اشتر کای رفاق
چون چنین افتاد ما را اتفاق .
مولوی .